کله بستن: رسیدند زی آبگیری فراز زده کلۀ زرّبفت از فراز. اسدی. یکی هودج از ماه زرین سرش زده کلۀ زرّبفت از برش. اسدی. زده کله بالای شاهانه تخت نشسته بر آن یوسف نیک بخت. شمسی (یوسف و زلیخا). زده کله وتاج گوهرنگار برآیین درآویخته شاهوار. شمسی (یوسف وزلیخا). چون زدی ابر کله بر خورشید از لطافت شدی چو ابرسفید. نظامی. و رجوع به کله و کله بستن شود
کله بستن: رسیدند زی آبگیری فراز زده کلۀ زرّبفت از فراز. اسدی. یکی هودج از ماه زرین سرش زده کلۀ زرّبفت از برش. اسدی. زده کله بالای شاهانه تخت نشسته بر آن یوسف نیک بخت. شمسی (یوسف و زلیخا). زده کله وتاج گوهرنگار برآیین درآویخته شاهوار. شمسی (یوسف وزلیخا). چون زدی ابر کله بر خورشید از لطافت شدی چو ابرسفید. نظامی. و رجوع به کله و کله بستن شود
طالب فتح باب. گدا. کوبندۀ حلقه. آنکه حلقه بر در کوبد: حلقه زن خانه بدوش توایم چون در تو حلقه بگوش توایم. نظامی. پس مثال تو چو آن حلقه زنی است کز درونش خواجه گوید خواجه نیست. مولوی. سرهاست درین سودا چون حلقه زنان بر در تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید. سعدی. ، معلم را نیز گویند
طالب فتح باب. گدا. کوبندۀ حلقه. آنکه حلقه بر در کوبد: حلقه زن خانه بدوش توایم چون در تو حلقه بگوش توایم. نظامی. پس مثال تو چو آن حلقه زنی است کز درونش خواجه گوید خواجه نیست. مولوی. سرهاست درین سودا چون حلقه زنان بر در تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید. سعدی. ، معلم را نیز گویند